2012/01/01

همراهی


زن های متولد زمستان را که به حال خودشان بگذاری از تمام کاه های دورو برشان بسیار ماهرانه کوه می سازند ، زن های زمستانی  ذاتا سازگارند ، از آنجا که تنشان به سرما خو گرفته و با تمام برف ها و باران ها و روزهای کوتاه هم خانه اند ، با خورشید سازگاری می کنند با نورهای زیاد با سبزه دیدن های مداوم ، زن های زمستانی گاهی عجولند ، مثل برف خیس و عمدتا صبور مثل گل یخ...
داستان من اما به یک ماگ خالی و دوبار بی خبری و چند بار جا ماندگی ختم نمی شود من مسافر جاده های تنهاییم و نامم انگار مرا دور می کند از تمام ما شدن ها ، شاید درست گفته باشی اینکه سوالم را به خودم  برگرداندی ، هیچ وقت کسی به نماندن من شک نداشت ، هیچ وقت کسی فکرش را هم نمی کرد چشم هایم را ببندم ، تو اما خوب توانستی این حس را در من زنده کنی که همه چیز دو طرفه است ، نشستم و فکر کردم چرا دوستت دارم و چرا زودتر از آنچه فکر می کردم گوشه ایی از دنیای من جا گرفتی و جواب را در دستان بی آینه ات یافتم ، تو آینه ی من نیستی و این تمام چیزی بود که همیشه می خواستم ، یک بار طعمش را چشیده بودم و شیرینی اش انگار حالم را خوب می کند ، تمام فرق تو انگار در همین باشد که نه سایه ایی نه آینه ی تمام نمای من ، نه چیزی که تصویر مرا بازبتاباند و این خود آرامش است.
وقتی یکی مثل خودت را تحمل می کنی و وقتی می دانی که چقدر بدی داری و چقدر کاستی ، آنوقت است که دلت نمی خواهد با کسی مثل خودت باشی و این بزرگ ترین دلیل این روزهای ماست
قلم را در دستم می چرخانم انگار که بخواهم نامت را بنویسم اما فکر که می کنم می بینم لا به لای حرف هایم چشم هایت را باز و بسته می کنی و مثل همیشه آرام گوش می کنی و انگشتانت آرام فشاری روی دست هایم می آورد ، خوب گوش می دهی و این برای زن متولد زمستانی چون من بزرگ ترین نعمت است ، نه اینکه دو گوش بیکار کم داشتنم برای خالی شدن نه ، دو گوش همراه کم داشتم ، توضیح نمی خواهد ، می خواهد ؟ نه.

No comments:

Post a Comment