2014/05/20

دوستانه ی 2


اگر این باور را داشته باشیم که تو زندگی هر کنشی یک واکنش داره هیچ وقت تک بعدی به زندگی نگاه نمی کنیم و بازهم اگر بپذیریم که هیچ دو آدمی مثل هم نیستن هیچ وقت دو مدل زندگی رو با هم مقایسه نمی کنیم ، اگه آدم بالغی باشیمو مشکلاتمونو درست ریشه یابی کنیم  به این نتیجه می رسیم که اتفاقاتی که تو زندگیمون برامون می افته همیشه درصدی ایش به خاطر کنش هاییه که خودمون داشتیم ، حتی اگه بهترین خصوصیات اخلاقیو داشته باشیم باز هم دلیل نمی شه بری از کنش های اولیه باشیم.
 همه ی آدما مشکل دارنو به اندازه ی خودشون توش دست و پا می زنن و اینکه من با داشتن مشکلات بیشتر بخوام شروع کنم مقایسه کنم و حتی بدتر از اون مشکلات اونو با شمردن مشکلات خودم بی ارزش و مسخره بدونم   قضاوت ناعادلانه ایی کردم این حس قوی تر بودن حس کاذبیه که از این مدل فکری به سمت آدم میاد که باعث می شه به خوذن اجازه بدن و بگم " هه فلانی واقعا بچه است ، چقدر لوسه پس من چی بگم که فلان چیز برام اتفاق افتاده یا فلانی در حقم فلان کارو کرده" کسی نمی تونه منکر عذاب کشیدن و اذیت شدن من بشه اما زیر سوال بردن آدم ها و روند تصمیم گیریشون  توی زندگی نه تنها مشکلی از من حل نمی کنه بلکه اون آدم رو از حرف زدن با من پشیمون می کنه و خودخواه جلوم می ده اینو قبول کنیم که همون طوری که آدم ها با هم فرق می کنن نسخه ی زندگیشون هم با هم فرق می کنه و من نمی تونم با الگویی که برای زندگی خودم دارم یه زندگی دیگه رو قضاوت کنم این که من با تجربه بشمو آب دیده برای زندگی خودم خیلی خوبه اما تجربیات من احتمال کمی داره که به کار بقیه هم بیاد مگر اینکه شرایط کاملا یکسان باشه پس سعی کنیم وقتی دیگران راجع به مشکلاتشون با ما حرف می زنن به مشکلات اونا گوش بدیم نه اینکه با خودمون مشکلاتمونو مرور کنیمو به جای جواب مشخص و درست یا حتی همدلی ، سرزنششون کنیم .
پ.ن: اگر هم نمی تونیم خودمونو کنترل کنیم بهتره همون اول به طرف مقابلمون بگیم من گوش مناسب تو نیستم تا آدمای زندگیمونو از دست ندیم.

2014/05/06

بگو برگردد

دلم می خواست یک چیز خوبی بنویسم ، اما انگار یک چیز خوبم نمیاید ، دلم نوشتن طولانی می خواهد ، گفتن ،  تخلیه روانی ، اما نمی آید ، گیر کرده ، یک جایی بین ابتدای گردنم و زبان کوچکم یک جایی آنجاها یک دری هست انگار که قفل شده است ، کلیدش؟ نمی دانم شاید از تکان های زیادی که خورده ام این چند وقت از قفلش درآمده و سقوط کرده پایین آن ته مه های معده م یا حتی پایین تر ، من که ندیدم که دقیق بگویم...
سخت است می دانی ، نجاری هستم که سفارش خوبی گرفته اما در کارگاهش هیچ ابزاری برای ساختنش ندارد...

:آه های ممتد

چه می شود کرد ، صبر باید