زنی مانند تمام زن های این سرزمین که باد هیچگاه لا به لای موهاشان نمی پیچد
ساعت دوازده بار نواخت
از نیمه شب گذشته است و چشمانی بیدار که سیاهی شب را ندید می گیرند.
فکری آمد ، نماند و گذشت...
زن زمستانی لبخندی زد
اتو روی شال قرمزش کشید
و زیر لب زمزمه کرد تولدم مبارک
تولدت مبارک زن زمستانی عزیزمکه گاه مرا مینویسی بدون کم و کاست و یا زیاد و برداشت...تولدت مبارک
تولدت مبارک زن زمستانی عزیزم
ReplyDeleteکه گاه مرا مینویسی بدون کم و کاست و یا زیاد و برداشت...
تولدت مبارک