2012/02/14

یک رمان خوب روحت را پرواز می دهد

نمی شود وقتی می خواهی نظراتت را بنویسی زیاد و طولانی ادبی بنویسی ، فقط می شود از اول شروع کنی و خطی پیش بروی و مثلا بگویی اینطور که پیش می رود خیلی به دلم می چسبد یا این قسمت کمی توضیح نیاز دارد.

 

خواندن رمان زیبایت برایم یک جور تمرین بود انگار یا اگر بهتر بگویم دانستن بیشتر ، دانستن بیشتر تو ، شخصیتت ، علاقه مندی هایت و حتی بی قراری ها و نفرت هایت.

غروب ها و شب های سرد زمستانی همراهی بود برایم و لذت  دقایق.

از اینکه بیننده ی تصویرسازی هایت بوده ام بسیار خوشحالم و به دستان و ذهن خلاقت افتخار می کنم ، با خواندن هر فصل این حس افتخار به تو در من صدچندان می شد.

از اینکه کنارم قدم برمی داری به خودم می بالم.

همیشه منتظرم تا نوشته های بیشتری از تو بخوانم .

دنیایت را بیشتر شناخته ام و فهمیده ام پشت تمام این سادگی ، پیچیدگی هایی نهفته است، دنیایت را دوست دارم و از بخشی از آن بودن لذت می برم.

 

 

و امروز با اطمینانی بیشتری از گذشته می توانم بگویم

 

::دوستت دارم::

 

 

 

No comments:

Post a Comment