2011/12/02

این شب ها

هزار بار گفته ام و بازهم می گویم ، درک بعضی آدم ها سخت است ، درک بعضی رفتار ها که پشتشان منطق هایی تخمی نهفته است و پشت بعضی هاشان هم هیچ منطقی نیست و تنها دلیلی که می توانم برای این نوع رفتارها بیاورم کور شدگی و تقلید است
این روزها مثل هر سال پارچه های سیاه ، صدای بلندگو ، نوحه و...
و این دقیقن همان چیزی است که مدتی ایست در رفتار مردم درک نمی کنم ، اینکه اسم این نمایش های کارناوال گونه را می گذارند عزاداری؟ اسم این مردم آزاری ها ، بی وقت بودن ها ، سد معبرها کردن ها را می گذارند احترام به یک انسان ؟
مردم این زمانه بیمارند و کور
مدت هاست که به اصل تمام این قضایا شک کرده ام ، ولی  معتقدم که انسان های آزاده و بزرگ ، آن هایی که دنبال حق بوده اند و در راه آزادی جان داده اند همیشه بیش از آنکه نیاز به مجلس ترحیم داشته باشند ، نیاز به بزرگ داشت و یادآوری دارند
این روزها و شب ها دلم می گیرد به حال آدم هایی که کور کورانه این مسیر را دنبال می کنند و به مسائل که حتی در طول تاریخ ثابت نشده اند یا رد شده اند رنگ تقدس می دهند و آنقدر بالا می برنداش که..اسطوره می شود ، دور از دست و....
و آنوقت خودشان را در تقابل با این پدیده ها مورد قضاوت قرار می دهد و...همیشه کم می آورند ، همیشه کم اند و همیشه بازنده و گناه کار...چه دردی از این بالاتر که خودت خودت را قبول نداشته باشی...
درست است در ذات هر انسانی نیاز به پرستش وجود دارد اما چیز دیگری که باعث تفاوتش با سایر جاندارن می شود قوی ی تعقل است ، آدم ها این روزها پراند از شوآف و دروغ حتی به خودشان و من درک نمی کنم چه فایده ایی دارد این همه بافتن ، این همه بافتن خرافات و چیزهای غیرواقعی...
ما ایرانی ها مردان قابل ستایش در تاریخمان کم نداریم اما حیف که یادمان نمی ماند  و این تاریخ و این چیزهایی که در دوره های مختلف تاریخی به روند طبیعی زندگی مردم اضافه شده است ، فقط باعث تاسف است و آدم هایی که از این جهل سود می برند از هر چیزی نفرت انگیزترند...
می دانم ، می دانم ، بارها و بارها گفته اند و شنیده اییم اما رنگ این تقدس دروغین انگار شستنی نیست.

No comments:

Post a Comment