2011/12/10

اتاق خالی


پله ها را آرام آرام پایین رفتم
مدتی پشت در ایستادم ، دلم شور می زد انگار هنوز کسی در آن اتاق باشد...
نبود
می دانستم نخواهد بود اما...
حتی در قفل بود
...
هیچ کس نبود
هیچ کس
من مانده بودم و یک اتاق خالی
غبار آلود
سرد
....تنهایی همه جا بود
گوشه ایی نشستم و نمی دانی...

No comments:

Post a Comment