2014/09/25

ز کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ؟!؟

یک روزی توی دهه ی شصت یک جایی که خیلی هم مهم نیست به دنیا اومدیم ، بچگیمون معلوم نشد چی شد ، کجا رفت ، زود افتادیم به تلاطم بزرگ شدن ، حرف های زیادی بود ، چیزای زیادی شنیدیم که هیچ وقت ندیدیم ، سرودهایی خوندیم که معنیشونو درک نمی کردیم ، شعار هایی دادیم که هیچ وقت بهش اعتقاد نداشتیم ، بزرگ شدیمو یه جایی یه روزی تو  دهه ی هشتاد تو دهه ی نود به راه هایی رفتیم که ریشه ش از تو بچگیمون نمی گذشت ، ما بچگی کردیم با آدابو رسوم بزرگتر ها ، حرف هایی زدیم از زبون بزرگتر ها ، داستان هایی گفتیمو باور هایی پیدا کردیم با گفته های بزرگتر ها ، ما بزرگ شدیم با تفکرات بزرگتر ها و یه روزی یه جایی دیدیم که خود خودمون ، اون دهه شصتیه ته دلمون اونیو قبول نداره که بزرگترا می گن ، اون باورها رو نداره که اونا دارن.... یه عده شجاع بودیمو پذیرفتیم یه عده ترسو بودیمو خواستیم ادای آدم شجاع ها رو دربیاریمو مشتامون هنوز گره کرده بود و سینمون هنوز سپر برای نگهداشتن دست آورد های بزرگتر ها...
حالا امروز یه روزیه تو دهه ی نود که خیلی از ماها که یه جایی تو دهه ی شصت به دنیا اومده بودیم ، هر جا هستیم غیر از اونجایی که باید باشیم...هر جا غیر از اونجا که به دنیا اومدیم...و حقمونه!ماهایی که اونجایی که به دنیا اومدیم هیچ گذشته ی خود ساخته ایی نداریم پس چرا باید امید داشته باشیم که بتونیم آینده ایی رو بسازیم، پس میریم، میریم یه جایی که بتونیم خودمون آغاز و پایان داستان خودمون باشیم نه بزرگترا....

No comments:

Post a Comment