2011/01/04

Anguish

دستش روی سینه اش می لغزد ، نفسگیر است این درد 
می چکد ، چیزی به سان اشک ، به رنگ خون
ترک ترک می شود

چه همه خسته است از این همه ویران شدن ها

به خود می پیچد ، چشم هایش را می بندد
شاید ..... میمیرد

No comments:

Post a Comment