2011/01/12

Damn

تو کورِ راهی ، تمام نورهای جهان در تو خاموش می شوند
تو قاتل به کمین نشسته ی عابران کوچه ی صبحی
یادت هست ؟ راه دستانش در تو خاموش شدند و زمانی که بی خداییش را از تو فریاد می کرد ؟
چه صبورانه به انتظار نشستی
چه صبورانه ای دل

این نگاه خزنده ، رویشت را به کمین نشسته است ، امید این زن ترسا در تو فرو می ریزد
بی خداییم را بیاگن
مرا به نام ها بخوان ، مانند شش ابلیس که در درون به نام ها خوانده می شوند
مرا از من به درآ
من...
نیم من...
هیچ من...
آه
تو خاموشی و هر آنچه بخواهی می کنی
لعنت بر این خاموشی

No comments:

Post a Comment