برای امروزم که نوشته ایی از دوستی خواندم که مرا به فکر
فرو برد ، برایمان نوشته بود :
" فکر میکنم یک وقتهایی تو باید اجازه داشته باشی که دکمه خاموشات رو بزنی
و مثل یک جاروبرقی با سیم جمع شده توی کمد بمونی. بمونی تا بگذره. تا دوباره نفست
بیاد بالا و بغضت بره پایین. "
دلم برای خودمان سوخت راستش، برای خودمان هایی که می دانیم
حقمان چیست اما نمی گیریم، اما صدایمان در نمیاید، فریادش نمیزنیم، میرویم یک گوشه
، خودمان را می پیچیم لا به لای دردهای خودمان و برای خودمان زمزمه می کنیم تو حق
داری...تو حق داشتی، تو...
برای این حق هایی که نمی شود گرفت باید به کجا پناه برد ؟؟؟
No comments:
Post a Comment