2014/12/01

گاهی دور، گاهی نزدیک...

می گفت تماس گرفته کسی با او...نمی شناختش، اما شخص آن طرف خط انگار خوب می دانست شماره ی که را گرفته...
 گفت میم.ر هستید؟؟
گفت بله بفرمایید ؟
گفت: شما 18 تیر، در حادثه ی کوی دانشگاه شرکت داشتید؟؟
جوابش را نداد... گفت: امری داشتید ؟؟
گفت: از شما متشکرم...ما به شما مدیونیم...
عجیب بود، نبود؟ کسی از دو قیانوس آنورتر شماره ات را بگیرد، شماره ایی که به این سادگی ها قابل پیدا کردن نیست و سوالی بپرسد که....و به جای فحش و بد دهنی تشکر کند...شوکه شدم...عادت ندارم از این سوال ها به حرف های خوب و تشویق برسم، یا حتی بحثی بی تلاطم...اما همین و همین
چشم هایم را می بندم ، سرم را تکیه می دهم به صندلی، خیالبافی می کنم، خیالبافی های خطرناک، خیالبافی هایی که شاید حکم تیر دارند...اما خیالبافی می کنم.


No comments:

Post a Comment