2012/05/26

لبخند

باران می بارد انگار ، باران کلمه ، خیس خیسم
می چرخم
می دوم
دستانم را از کلمه پر می کنم
سرم را رو به آسمان می گیرم و مست می شوم از این همه حرف
احساسی مثل خوشبخت بودن پیکرم را می نوردد
دل تنگی ها می چکند و از انگشتان پایم به زمین می رسند
دامن بلندی به پا کرده ام و آسمان را بی نهایت دوست دارم
من یک زنم
یک زن زمستانی که دوست دارد زیر این باران سینه پهلو کند حتی
جشن می گیرم
خودم را به یک نخ سیگار دزدکی و یک لیوان چای داغ دعوت می کنم
مدت ها بود که اینقدر خوشحال نبودم
همه چیز می خندد انگار
 

No comments:

Post a Comment