2014/10/12

بفرمایید بالای سر

وقتایی که مهمون دارم احساس خوبی دارم ، یه حس اصیل مفید بودن ، می گم اصیل از لحاظ اخلاقیات خونی ، وقتی مهمون دارم در حین کار اصلا نمی فهمم آیا خسته ام یا نه و آیا دارم بیش از حد انرژی می ذارم یا نه ، وقتایی که مهمون دارمو دوست دارم ، انگار خونه رنگ زندگی می گیره، اینجور وقتا صدای موسیقی بالاتر میره ، زن تر می شم و این اصلا شبیه وقتایی که استرس دارمو زن تر می شم نیست ، این یه جور خوب کدبانو طوریه ، کمتر سیگار می کشم ، تمرکزم بالا میره 
وقتایی که مهمون دارم از دیشبش خواب و بیدارم ، گاهی وقتا در دقیقه ی نود تصمیمو برای اینکه چی بپزم عوض می کنم و این نهایت لذته ، لذتی که فقط خودمو می برمش ، بسیار هم خودخواهانه ، الان که فکر می کنم می بینم یه طوری کار خونه دوست دارم انگار که خونه دار بودم همه ی عمرمو ، آشپزخونه جاب مورد علاقه ی من تو خونه است و خب باید حدس بزنید وقتی مهمون میاد چه رنگ و لعابی می گیره 
مهمون دوست دارم ، مهمونی دوست دارم ، اما به شرطی که از چند روز پیشش اطلاع داشته باشم و بتونم برنامه ریزی کنم اگر نه که کلا هرچی بالا گفتمو فراموش کنین

No comments:

Post a Comment