2011/07/30

Should be

کسی جایی انگار در کمین لحظه های من نشسته است
هر بار که پیش می روم ساعتی از راه مرا می دزدد
هر بار که به خواب می رود شادی رویاهایم را می بلعد انگار
دست هایم را پیش می برم تا شاید شنل نامرعی اش را کنار بزنم اما دستم به چیزی نمی رسد
کوتاه شده ام انگار یا تنگ آمده ام شاید
روزهایم به ماسه زاری می ماند پر از سراب ، که چشم نواز است و در انتها مرگ بار
...
من کم می آیم
کم
یک جای امروز باید ایستاده باشی
باید منتظرم باشی
یک جای این لحظه ها باید
باید باشی


No comments:

Post a Comment