2011/05/28

Deprived

 
دردی است که رسوخ می کند
نرم نرم
گزنده
دیووانه ایی که رسیده است به خوش صداترین نوای هستی
و دیوانه ی دیگری که از پشت میله ها دست دراز کرده است و تصویر می چیند از آینه های هر روز
..
شبی در خواب دستی نوازشی داشت ، مسیح وار
صبح فردا سر از بالش هر روز برداشت ، دمی اما نبود که مسیحایی باشد
آرام آرام ترک بر می دارد
شاید عمیق ترین نگاه ، نگاه به دور ، به دوری پر از هیچ ، دوری پر از دوری
یاسمنی گوشه ی لبخندی رویده است که هیچ گاه دیگر توان چیدنش را ندارد
که بوسه ایی شاید یا دست بیداری شاید
خاکستر می بارد از آسمان هر روز
آخ...

No comments:

Post a Comment