2010/12/20

Inside me


 چيزي فسرده است و نمي سوزد ، درون من ، اینجا ، درست در اعماق قلبم ، چیزی هم جنس ساقه ی ترد گیاهی بی سبزینه ، چیزی خش برداشته از چنگ بی رحم ثانیه ها .
 رگ هایم را می پیماید و من حرکتش را زیر پوست دستانم حس می کنم ، چون چوب خشکی روان روی رود.
کبریت ؟
روشنایی ؟
نور ؟
آه از عابران کوچه ی خوش خیالی !!!
دست های بی پروایی
آتش فشان غم انگیز چشم ها
چیزی فسرده تر از پیش بر دیواره ی رگ هایم خنج می کشد .

No comments:

Post a Comment