2014/05/06

بگو برگردد

دلم می خواست یک چیز خوبی بنویسم ، اما انگار یک چیز خوبم نمیاید ، دلم نوشتن طولانی می خواهد ، گفتن ،  تخلیه روانی ، اما نمی آید ، گیر کرده ، یک جایی بین ابتدای گردنم و زبان کوچکم یک جایی آنجاها یک دری هست انگار که قفل شده است ، کلیدش؟ نمی دانم شاید از تکان های زیادی که خورده ام این چند وقت از قفلش درآمده و سقوط کرده پایین آن ته مه های معده م یا حتی پایین تر ، من که ندیدم که دقیق بگویم...
سخت است می دانی ، نجاری هستم که سفارش خوبی گرفته اما در کارگاهش هیچ ابزاری برای ساختنش ندارد...

:آه های ممتد

چه می شود کرد ، صبر باید

No comments:

Post a Comment