2014/01/22

از این روزها

گاهی وقت ها فقط می شود سکوت کرد ، فقط سکوت ، بی هیچ چشم داشتی به وقوع یک معجزه ، گاهی وقت ها در اندک زمانی همه چیز به شکل ناباورانه ایی تغییر می کنه ، گاهی وقتها از ابتدای جهان که از زیرپاهایت آغاز می شود فقط می توانی قدمی به عقب برداری....گاهی وقت ها یک فاصله ی کوتاه کافی است که بفهمی به چه اندازه ی غمگینی ، درست همان لحظه ی بی نظیر خوشبختی که در چند قدمی آرزوهای محالت ایستاده ایی...می دانی ؛ چیزهایی هست ، همیشه بوده ، همیشه می ماند چیزهایی که از ابتدای جهان که از زیر پاهایت آغاز می شوند ذره ایی به تو نزدیک ترند ، یقینا همه می دانند دنیا به همان اندازه که گرد است می تواند کوچک باشد مثل یک خوابِ شبانه روی تختی از جنس رویا  آنطور که دریا تمام رخت خوابت را پر کرده و تو بی پروا خودت را در آغوشش غرق می کنی ، می دانی گاهی وقت ها نمی شود خورشید بود و  بی هیچ چشم داشتی تابید که گاهی حقیقت همان بهتر که در هالیه ایی از ابهام پنهان بماند...

No comments:

Post a Comment