2012/10/29
نمی ایستد این چرخ...بپردید
2012/10/27
یک قلم سفیدی بین این همه سیاهی
2012/10/25
تفکرات غم انگیز
گاهی فکر می کنم که دنیای حقیقی تو اینجاست و همه ی ماها در اطرافت مجازی هستیم...نمی دانم
2012/10/24
کوفت کردن خوشی به روش اسلامی
منو بوسید و از هم جدا شدیم ، درست همون وقتی که داشتم با لبخند به جای خنک بوسش فکر می کردم و اینکه بیام اینجا و بنویسم صبح باید با بغل و بوسه شروع بشه ، یه خانم چادری پیری که خب می دونین چطوری رو می گیرن ، یه طوری که من بشنونم گفت : انشالله که...
و من رد شدم و بقیه ی حرفشو نشنیدم ، نفرین کرد نه ؟
می دونم که نمی شه از این جماعت بیشتر از این انتظار داشت اما خب دلم گرفت...
2012/10/22
بی وجدان یا کم وجدان ؟
آدم هایی که به روش های مختلف تو زندگی ، تو تحصیل و تو کارشون تقلب می کنن و اسمشو می ذارن زرنگی آدمای حال به هم زن و دزدی هستن که نه تنها قانون های جاریو نقض می کنن بلکه انسانیت رو هم زیر پا می ذارن. این جور آدما!! نمی دونم اصلا می شه بهشون گفت آدم چون توهین می کنن به معناش( معنای آدم بودن)... یه مشت خودخواهِ بی انصافن که با تعددی کردن به حق بقیه رشد می کنن و متاسفانه انقدر بدبختیم که گاهی...خب یه سری آدم احمق تر از اونا تاییدشون می کنن به جای اینکه به جرم بی حرمتی به ساحت و حق آدمای دیگه مورد باز خواست قرارشون بدن . متاسفم که کنار همچین جونورایی زندگی می کنم.
**پی نوشت : ممکنه بگین خیلی سخت می گیرم ، حالا مثلا از رو دست بغل دستیش نیگا کرد که کرد ، چی می شه مگه ، من می گم دزدی دزدیه چه تو یه مداد بدزد چه جیب یه بابایو بزن چه خونه شو خالی کن چه از وقتی که اون صرف درس خوندن کرده بدزد ، هیچ فرقی نداره.
2012/10/21
این پست برای توست ، برای شخص خودت
امروز مهر تمام می شود ، قبلترها ماه یک ماه طول می کشید اما این روزها سرت را که می گردانی می رسی به سی ام. آقای میم عزیز دل می گوید سال از پاییز شروع می شود ، مهر خوبی بود نه ؟ یعنی سال خوبی در پیش است . می دانم می دانم درگیری هایی هست ، مشکلاتی ، آدم است دیگر خسته می شود ، کلافه می شود ، گاهی وقت ها حتی حس می کند کم آورده است.
اما...
خودت خوب می دانی که کنار هم چقدر قوی می شویم ، وقتی دست های هم را می گیریم طولانی ترین مسیرها هم به قدر دقیقه ایی طول می کشند. کنارت هستم ، دست هایت را محکم گرفته ام ، این زن زمستانی که شب ها بی تو سردش می شود گرمای دست هایش را به تو می بخشد ، لبخند بزن ، این روزها می گذرد. قول می دهم.
2012/10/18
غصه مندی
2012/10/17
تفاوت های امروز از نوع درک نشده
2012/10/12
به بهانه ی تولد تو
روزها به تفکیک خوب و بد از هم جدا می شوند و هیچ دسته بندی دیگری ندارند. چه بهانه ایی بهتر از بهانه ی هست یافتن تو برای ندید گرفتن روزهای بد ، برای از ته دل خندیدن و رقص شعله های شمع را در آینه ی چشمان زیبایت به نظاره نشستن.
مسافر آشنای من لمس بودنت مبارک
2012/10/08
انسون
دیروز فهمیدم دلیل گستاخی افراد به من ، خودم هستم. شاید دیر بود، اما خوب بالاخره به فهمیدنش نائل آمدم ، فهمیدم با صبر و سکوت و لبخند زدن به بعضی آدم ها بال و پری بهشان هدیه می دهم که بعد ها از آن علیه خودم استفاده می کنند حتی اگر بسیار به من نزدیک باشند. آدم های کمی ظرفیت گذشت و صبوری تو را دارند و از آن پله نمی سازند برای بالا رفتن از خودت.این طور آدم ها قدر چیزهایی که دارند ، مهربانی هایی که بهشان می شود و صمیمت ها را نمی دانند تنها منتظر فرصتی هستند که نفعی برای خودشان جمع کنند که* اگر آن نفع روزی کم شود چه بسا شورش می کنند*. درست است که روابط برای ما منافعی حاصل می کنند که اجتناب ناپذیراند اما بد از آنجا آغاز می شود که این نفع رساندن از سمت یکی وظیفه تلقی شود که *...
چه می شود کرد جز محدود کردن روابط ، کم کردن محبت و بی تفاوت گذشتن ، آدم دلش می سوزد بیشتر برای خودش ، هییییی ما آدم های بیچاره !