2011/10/23

اولین برگ از ماه دوم

شنیدی می گویند ، سیل مشکلات جاری شده ؟
این جاری شدن برای من از هفته ی پیش شروع شده است ، نمی گویم اولین تجربه ی سیل زدگی ام است نه ، اما درد دارد این بار که انگار طاقتم کم شده که از هر سمتی می روم آب است و خطر غرق شدن ، دلم یک سکوی بلند می خواهد تا ساعتی به خواب بروم ، می بینی انتظارم زیاد نیست ، حتی نمی گویم همراهیم کنید ، حتی نمی گویم کمکم کنید ، من فقط ساعتی برای دم زدن می خواهم ، ساعتی برای آرام خوابیدن ، روزهای سیل زدگی در نظرم دلهره آور نیست بلکه غمگین کننده است ، آب آغشته به گل و ضربات محکمی که به بدنت اصابت می کنه ، ضعیف شده ام ،  زود به گریه می افتم و...
مرا ترک کنید ، تنهایم بگذارید ، خواهش می کنم...
اما...تو یک نفر ، تو که آرام آن گوشه ایستاده ایی و زیر چشمی نگاهم می کنی ، مطمئن نیستم بتوانم  از تو بگذرم کاش می شد مثل همه از تو هم بخواهم ترکم کنی اما نمی توانم ، پس...می شود کمی در آغوشت بیاسایم ؟

No comments:

Post a Comment